part5

Writers pov :
پسر :" چی ؟"

لینو :" چی ؟"

پسر :" هان ؟"

لینو باور نمیکرد که اون حرف رو گفته . خودش از حرفی که زده متعجب بود ولی انگار که پسر متوجه نشده بود پس لینو با خونسردی غیر منتظره ای گفت :" اره ازتون در مورد یه چیزی کمک میخواستم !"

پسر چهره ی شوکه اش رو تغییر داد و گفت :" البته که ، چی میخوایید ؟"

مینهو از قبل اگر این سوال پرسیده بشه , خودش رو اماده کرده بود پس گفت :" میخوام برای یکی از آشناهام کادو بگیرم ولی نمیدونم چی دوست داره میتونید بهم توصیه ای بکنید ؟"

پسر :" بله . خب اگه میخوایید بهشون دکور کریسمسی یا یه چیز تزئینی بدید باید بگم که از اون توپ های طرح داره کریسمسی یا دکور های گوزن بخرید .
نه اگه بخوایید یه چیز معمولی باشه شال و گوی و قاب عکس و شمع و هر چیز دیگه داریم ولی اگه ایشون ...خب دوست دخترتون هستند باید بگم که یه چیز عاشقانه و خاص برای هدیه ی کریسمس بهتره " بعد اخرین جمله اش قیافه اش افتاد و این از چشم لینو دور نموند و سریع جواب داد :" نه برای یکی از فامیل های دور کادو میخرم من دوست دختری ندارم "

Jisung side :

جیسونگ خودش اون جمله ی اخرش رو گفته بود تا ریکشن اقای جذابی که دیشب به مغازشون سر زده و ازش خوشش اومده بود رو ببینه . درسته اون دوست دختر نداشت ولی به این معنی نبود که دوست پسر هم نداره .
البته باید بگم که یک دوست واقعی هیچ چیزی رو از دوست خودش پنهون نمیکنه پس فلیکس بعد رفتن مینهو در کثری از ثانیه اتفاقات افتاده یعنی گویِ کادو شده رو برای جیسونگ تعریف کرده بود پس جیسونگ هم خوشحال بود که اون از پسر ها خوشش میاد و هم ناراحت بود که شاید کسی رو توی زندگیش داره ؛ برای همین سوال رو پرسیده اما جواب دو طرفه ی اون اقا جیسونگ رو بیشتر سردرگم کرده بود .
کمی اخم هاش توی هم رفت ولی سعی کرد که این رو بهش نشون نده . به قسمتی از قفسه های مغازه رفت و با دقت زیاد یک پک شمع 3 تایی برداشت و سریع پیش اقا برگشت . شمع ها رو توی دستش نشون داد و گفت :" بنظرم شمع خوبه . هم خوشگله هم خوشبو هم جای کمی میگیره همم شیکه . به نظرتون ؟"

اقا با لبخند کوچیکی سر تکون داد و جواب داد :" قشنگه دوست داشتم . اینا رو بر میدارم " و خواست از دست جیسونگ شمع ها رو بگیره که جیسونگ کنار کشید و گفت :" بزارید بسته بندی کنم براتون شما هم میتونید اممم... "
دنبال فلیکس گشت تا پیداش کنه که پشت صندوق دیدش و بهش دست تکون داد . فلیکس متوجه جیسونگ شد و جیسونگ کمی بلند گفت :" به اقا یه نوشیدنی گرم خوشمزه بده تا منتظر هستند " بعد رو به افا برگشت و ادامه داد :" من تا چند دقیقه این ها رو براتون میارم " و بدو بدو به طرف میزی که روش کاغذ کادو ها با روبان های رنگا رنگ و کارت بود رفت و شروع کرد با دقت زیادی هدیه رو کادوپیچی کنه .

Lino side :

لینو به طرف صندوق حرکت کرد و فلیکس رو دید . فلیکس با لبخندی از خود راضی براش تعظیم کوچیکی کرد و گفت :" اوه بازم که شماید اقا ! بفرمایید بشینید تا براتون قهوه بیارم "
و صندلی ای کنار اونجا کشید تا لینو بشینه . لینو کنایه ی فلیکس رو فهمیده کمی معذب روی صندل نشست و چند دقیقه بعد فلیکس با هات چاکلتی برگشت و به مینهو داد :" نوش جان "

لینو تشکری کرده هات چاکلت رو قلپ قلپ نوشید . از چیز های خیلی شیرین خوشش نمیومد ولی این خیلی خوشمزه بود .
برای تعریف گفت :" هات چاکلت خوشمزه ای " و به نوشیدنش ادامه داد که فلیکس گفت :" از دست همسر ایندتون هست " و لینو به گلوش پرید .
سرفه کنان به فلیکس برگشت و اون گفت :" منظورم مارک هات چاکلت بود " و نخودی خندید . لینو با اینکه میدونست همچین مارکی وجود نداره ولی دید اگه صحبت رو ادامه بده به نفعه خودش نیست پس سکوت کرد و اروم هات چاکلتش رو خورد . فلیکس راضی از کارش به کمک مشتری ها رفت . 10 دقیقه بعد پسر با عجله اومد و گفت :" بفرمایید ببخشید که اینقدر طول کشید "
و لینو میتونست اونجا به بسته بندی کادو یک جایزه بده جوری که با کاغذ کادوی رنگ کرمی براق پوشیده شده و گوشه های سمت بالا چند باری تا خورده و ورقه ای شکله و روش با مهر قرمز جیغی علامت خورده بود خیلی مرتب و قشنگ بود . لینو با ناباوری گفت :" خیلی قشنگه "

پسر با خجالت گفت :" بازم معذرت میخوام "

لینو کارت رو کشید و بعد خداحافظی و تشکر از قهوه و کادو از مغازه بیرون رفت و به شرکت برگشت .
توی طول اون روز لینو به اندازه ی جد و اباد خودش کادو خرید فقط به بهانه ی دیدن اون پسر و اینکه اون با اصرار ، لینو رو روی صندل مینشوند و بهش هات چاکلت میداد . لینو از منظره روبروش لذت میبرد اهمیتی نداشت که 100 تا وسیله ی بی مصرف خریده که قرار نیست به هیچ کسی کادو بده این اهمیت داشت که لینو رفتار اون پسر با مشتری ها رو میدید و عادات اون رو کشف میکرد :
جوری که وقتی فکر میکنه و یا دنبال یه چیزی هست لپ هاش رو باد میکنه و خوردنی ترین موجود کره ی زمین میشه یا اینکه وقتی اضطراب داره یه کاری رو برسونه هی هی این ور و اونور میدوئه ولی کاری نمیکنه ، جوری که هر 5 دقیقه یکبار موهاش رو جلوی اینه کنترل میکنه و هر دفعه از کج بودن یک تار موش ناله میکنه .
لینو این ها رو توی 7 دفعه اومدنش به مغازه دونست ولی حالا دیگه شب شده بود اما بازم لینو برای اخرین بار که قرار نیست تا فردا اون رو ببینه به مغازه رفت . ولی ...

ایندفعه خبری از پسر نبود . مغازه تقریبا بسته و مشتری ای نداشت و لینو به ساعتش نگاه کرد "هنوز 8 . خیلی زود نیست ؟ " به داخل مغازه رفت و فلیکس رو دید که داره زمین رو تمیز میکنه . اروم برای اینکه اون رو نترسونه گفت :" سلام "

فلیکس پشت بهش گفت :" ببخشید داریم میبندیم "

مینهو :" من برای خرید نیومدم "

فلیکس :" پس داری میگی اومدی به خاطر جیسونگ ؟"

مینهو خیلی تعجب کرد که فلیکس اون رو فقط از صداش شناخته البته چیز نرمالیه بعد دیدار های زیاد . ولی یکدفعه چیزی به ذهنش رسید جیسونگ ؟ اون کیه ؟ نکنه ...؟
مینو پرسید:" جیسونگ همون پسری هست که اینجا کار میکنه ؟"

فلیکس به سمت لینو برگشت و گفت :" بله همونی که ازش خوشت اومده ! "

مینهو از تیز بینی فلیکس خیلی متاثر شده بود ولی میدونست رفتار هاش خیلی اشکار هست پس دیگه اعتراف کرد :" خب به تو که مشکلی نداره ؟"

فلیکس :" چرا . 24 ساعته داره ازت تعریف میکنه . مخم از اینکه فرم گوش هات چه شکلی هست یا بینیت تیزه و صورتت شبیه مجسمه های یونانیه . بوی خوبی میدی یا تو اون کت شلوار خیلی جذابی دیگه بهم میخوره ! "

مینهو به چیز هایی که میشنید باور نمیکرد همون پسر جیسونگ این حرف ها رو راجب لینو گفته بود ؟ پس اونم ازش خوشش میومد . به فلیکس گفت :" پسر .. ام یعنی جیسونگ کجاست ؟"

فلیکس چشم هاش رو بست و کمی عصبانی گفت :" جایی که نباید باشه "

مینهو پرسید :" دقیقا کجا ؟"

فلیکس نفسش رو بیرون داد و گفت :" ببین نباید اینو بهت بگم ولی به حرف من گوش نمیکنه پس... اون برای کریسمس با هم دانشگاهی هاش رفته بیرون به رستوران ولی . ببین اونا خیلی عوضی و رو مخن هی هی به جیسونگ به خاطر یه چیز هایی گیر میدادن و زور میگفتن و اونم چیزی نمیگفت .. وقتی هم که نبود پشت سرش یه حرف هایی میزدن که حالم بهم میخوره ایشش " فلیکس صورتش رو جمع کرد .
بعد چشمهاش رو باز کرد و به لینو نگاه کرد تا بگه که بره ولی اون قیافه . لینو ترسناک بود فلیکس شاید اون لحظه اگه لینو رو نمیشناخت از ترس قش کرده بود اون صدای دندون قرچه اش با دست هایی مشت شده و چشم های که حتی نمیتونستی بگی زندن یا مرده داشت به فلیکس نگاه میکرد . با صدای اروم گفت:" کدوم رستوران ؟"

به به لینو شی خشمگین می‌شود 😎
Santa Tell Me

Comment