Writers pov :
شب روشن زیبا با ریسه های توی خیابون ها ، ادم برفی های کج و انواع مختلف ، درخت های کاج تزئین شده که دورشون مردم عکس میگیرن ، قهوه هایی که بخارشون دست مردم دیده میشه . شلوغ مثل همیشه با این تفاوت که مینهو اذیت نیست داره با جیسونگ پسری که تازه باهاش اشنا شده میره بیرون برای قرار . شاید نه یک قرار رسمی ولی به هر حال که قراره اون شب رو باهم بگذرونن . لینو در حالیکه داشت ماشین رو میروند پرسید :" غذای دریای یا مال خودمون یا فست فود کدوم ؟"
جیسونگ که سرش رو پنجره تکیه داده و بیرون رو نگاه میکرد به لینو برگشت و گفت :" چی ؟"
لینو سوالش رو تکرار کرد :" رستوران کجا بریم ؟"
جیسونگ کمی فکر کرد و گفت :" خودت کجا رو میخوای ؟"
لینو نفسی کشید و گفت :" خب لاویدا تازگی ها خیلی مشهوره ، بعدش مونتارد هست که بالاش یه بار هست و میتونیم بنوشیم البته نمیدونم دوست داشته باشی یا نه ، همین نزدیکی ها هم نیوی هست که جدید باز کرده که میگن گوشت و استیک های عالی ای داره و .."
به طرف جیسونگ برگشت تا ادامه حرفش رو بگه که با قیافه ی سردرگمش روبرو شد .
جیسونگ اروم گفت :" من . هیچکدوم از رستوران هایی که میگی رو نمیشناسم پس .."
لینو به حرفش پرید :" پس به یک رستورانی میریم که تو بشناسی ! "
جیسونگ با تکون دادن دست هاش گفت :" نه ، نه ، هر جا که تو بگی بریم . مشکلی نیست "
لینو با لبخندی که میخواست بهش اطمینان بده گفت :" چرا مشکلی هست . من میخوام جایی بریم که ساعت ها باهات حرف بزنم و بشناسمت و باید جایی باشه که تو میشناسی و اونجا احساس راحتی بکنی پس یه رستورانی بهم بگو "
جیسونگ از درک مرد روبروش تحت تاثیر قرار گرفته بود پس خیلی راحت گفت :" باشه . خب باید از چراغ بعدی بریی سمت راست ! "
لینو سرش رو به معنی فهمیدن تکون داد . همون مسیری رو رفت که جیسونگ گفت .
وقتی که رسیدن اونجا پارک کرد و پیاده شدن .
رود هان ! جیسونگ ازش جلوتر رفت و صداش کرد تا بیاد . کمی از رود هان گذشته وارد رستوران سوخاری شدن . لینو باور نمیکرد که به همچین جایی پا گذاشته .
رستوران پر بود از خانواده و دورهمی ، با اینکه کوچیک و صمیمی بود ولی بازم معذب کننده بود .
بوی سوخاری و تندی و صدای خنده مردم بعضی اوقات خوردن لیوان ها به هم و هَمهَمه برای لینو اذیت کننده بود . لینو با اخمی برگشت به جیسونگ نگاه کنه که اون لبخند دندون نما همه چیز رو از یادش برد . جیسونگ باصدایی که میخواست انگار همه بشنوه داد زد :" عمو چولللللل !"
و همه به سمتش برگشتن . اون لحظه برای لینو خجالت اور ترین لحظه زندگیش بود اما جیسونگ وقتی مردی رو دید که با چشمهای متعجب نگاهش میکرد خنده ای کرد . به سمتش دوید و بغلش کرد . بقیه هم انگار که اتفاقی نیافتاده به کارشون ادامه دادن ، البته بعضی افراد به سمت جیسونگ و اون مرد رفتن و از جیسونگ تعریف میکردند و بغلش میکردند . یک پسر که با خوشحالی خودش رو به بغل جیسونگ انداخته بود نظر لینو رو جلب کرد . لینو کنار وایستاده و بهشون خیره بود .
جیسونگ بعد صحبتِ کوتاهِ سرپایی که داشتند ازشون جدا شد و به طرف لینو اومد . لینو پرسید :" اون مرد کی بود ؟"
جیسونگ با لبخندی گفت :" عموم "
لینو :" اهان .. بقیه کی بودند ؟"
جیسونگ :" زن عموم و چند تا از همسایه های قدیمیمون و بچه هاشون
" لینو :" اهان .. پس اون پسر کی بود ؟"
جیسونگ :" لینوشی چقدر داری سوال میپرسی ...
وایستا کدوم پسر ؟"
لینو با کمی ناراحتی گفت :" همونی که قد بلنده مثل زرافه و شبیه مارمولکه و بهت چسبیده بود "
جیسونگ حدسی گفت :" منظورت جیهون هست ؟"
لینو چشمی نازک کرد و گفت :" پس اسمش جیهونه ؟"
جیسونگ :" اون دوست بچگی هامه . "
لینو چشمی چرخوند و به طرف یکی از صندلی های خالی راهش رو گرفت . جیسونگ هم با خنده از اینکه لینو حسودی کرده به کنارش رفت و نشست .
بعد به یکی از کار کن ها گفت :" اقا لطفا 2 سینی سوخاری با 2 تا سوجو به ما بدید "
مرد چَشمی گفت و رفت به ادامه ی سفارش ها برسه . هان چهره ی خندونش رو به قیافه ی جدی مینهو داد و گفت :" خب اون دوستم بود به خاطر همون بغلش کردم "
مینهو انگار که منتظر این لحظه هست تند تند حرف زد :"خب منم با یه ملت اشنایی و دوستی دارم نمیرم همینجوری هر کسی رو اومد اونم جلوی کسی که باهاش به قرار اومدم بغل کنم و بخندم و بعدش هم با پررویی جواب اون شخص رو بدم . میدم ؟ البته که نه !"
جیسونگ از این همه حصادت لینو شوکه بود .
به ارومی گفت :" خب .. از این به بعد پیش کسی که دارم باهاش قرار میزارم کس دیگه ای رو بغل نمیکنم "
لینو با اینکه راضی نشده بود ولی نمیخواست که اولین قرارشون رو اینجوری بگذرونن پس گفت :" فقط منتظرم دوست پسرم بشی تا به همه نشون بدم مال کی هستی "
جیسونگ با چشم های گرد و لپ های سرخ از حرف لینو گفت :" چ..چی؟"
لینو راضی از حرفش ادامه داد :" چی فکر کردی همون مرد گوشه گیری هستم که باهات اشنا شد . جیسونگ شی وقتی تورو ملاقات کردم یه مینهویی تو خودم دیدم که بسیار وحشی هست پس از این حرف ها قراره خیلی بشنوی "
جیسونگ خجالت زده از صحبت های مینهو سرش رو به پایین داد و زمزمه کرد :" من که خوشم اومد "
لینو :" چی ؟"
جیسونگ :" هیچی !"
چند دقیقه بعد سفارششون اومد و اون ها هم مثل بقیه به سریالی که در حال پخش بود نگاه میکرند و میخوردند .
شخصیت اصلی زن توی سریال
زن :" تو نمیتونی ترکمون کنی ".
مرد :" تو نمیتونی بگی چیکار کنم و نکنم من دارم میرم "
به طرف در حرکت میکنه و زن میگه :" وایستا "
مرد برمیگرده و زن با حالت دراماتیکی میگه :" من مادرتم "
مرد شوکه :" نههههههه "
همه ی مشتری های داخل رستوران باهم گفتند :"هاااا!"
لینو درحالی که نوشیدنیش رو میخورد گفت :" من که از اول میدونستم مامانشه "
جیسونگ دهنش باز به مینهو برگشت و گفت :" باورم نمیشه زنیکه مادرش در اومد . وایستا این سریال در حال پخشه تو از کجا میدونستی ؟"
لینو با افتخار گفت :" خب مشخص بود دیگه از اول"
جیسونگ میخواست چیزی اضافه کنه که یکی صداش اومد :" شیششش جیسونگا داره به جای حساسش میرسه "
هر دوشون به تلویزیون چشم دوختند .
مرد توی سریال :" پدر دارید راستشو میگید ؟"
پیر مرد :" بله اون مادرته فقط .."
مرد با اضطراب :" فقط .. چی ؟"
پیر مرد :" اون عشق قبلیته سونگ "
مرد :" نهههههه "
تیتراژ پخش شد . پایان قسمت 1365 .
همهمه ی مشتری ها باز شروع شد و نظر هر کدوم درباره ی داستان شنیدنی بود .
جیسونگ بعد تموم شدن سریال به مینهو برگشت که دید داره براش لبخند میزنه
جیسونگ :" چی شده ؟"
لینو :" ممنون "
جیسونگ با حالت گیجی پرسید :" بابت چی ؟"
مینهو :" میدونی تا حالا رستورانی به این شلوغی نیومدم یا غذایی تند و روغنی ای مثل این نخوردم و یا حتی وسط جمعیت نشسته و به سریال مسخره ای که پیرزنا نگاه میکنند نگاه نکردم . فکر میکردم همشون چرت هستند ولی امروز احساس میکنم اونقدر بد نیست اگه با تو انجامشون بدم "
جیسونگ فقط نگاهش میکرد ولی بعد با یک لبخند بزرگ گفت :" پس همشون رو با دوست پسرم انجام میدم "
او مای گاد ... عاشق صحنه ای شدم که داشتند سریال میدیدن😅😂
Rockin' Around The Christmas Tree