part 8

Writers pov :
لینو :" چیییی ؟"

جیسونگ با همون خندش ادامه داد :" نشنیدی ؟ خب یه بارم بگم ، گفتم که همشون رو با دوست پسرم انجام میدم "

لینو اشتباه شنیده بود قطعا این طور بود پس بار دیگه پرسید :" یعنی تو ، هان جیسونگ دوست پسر من ، لی مینهو میشی ؟ یعنی دوست پسر دوست پسر !"

جیسونگ ایندفعه قهقه زد و گفت :" مگه نوع دوست پسر دیگه ای هم داریم ؟"

لینو :" خب شاید منظورت اینه از دوست پسر که فقط دوست باشیم یا منظورت اینه .."
جیسونگ به حرفش پرید :" یا ! لی مینهو منظورم اینه که میخوام باهات بیشتر وقت بگذرونم ، تو رو بشناسم و باهات باشم . از گذشتت بهم بگی و منم بهت بگم و بغلم کنی و ببوسیم و خب .."

لینو :" سکس هم کنیم ؟"

جیسونگ :" ها ؟"

لینو :" ها ؟"

بازم همون اتفاق . لینو از دهنش پریده بود :" خب .. تا وقتی تو نخوای انجامش نمیدیم . اینو بدون که من تو رو نه از نظر جنسی و کنجکاوی بلکه به خاطر خودت و شخصیتت دوست داشتم "

جیسونگ هرچه قدر که لینو حرف میزد بیشتر از انتخابش مطمئن میشد . لینو وقتی ساکت دیدش گفت :" خب .. پس حالا تو دوست پسرمی "

جیسونگ با سر تایید کرد و لینو با لبخند کوچکی گفت :" میرم حساب کنم همینجا منتظرم باش "

سریع بلند شد و به طرف صندوق شلوغ رفت . بعد حساب کردن ، با جیسونگ از رستوران خارج شدند و لینو دستش رو سمتش گرفت . جیسونگ اروم دستش رو توی دست لینو گذاشت و راه افتادند . ادم ها کم تر شده بودند . دست هاشون به هم حلقه خورده یواش راه می رفتند که لینو احساس کرد جیسونگ سردش شده و به خودش میلرزه . به سمتش برگشت و وایستادند . لینو گفت :" بیا برگردیم "

جیسونگ :" چرا ؟"

لینو :" خب سردت شده . سرما میخوری "

جیسونگ :" من خوبم مشکلی نیست "

لینو :" نه مشکلی ...." که حرفش با افتادن برف کوچیکی روی بینی جیسونگ نیمه موند . هر دو سرشون رو به بالا گرفتند و برف میبارید . جیسونگ خنده ای کرد و گفت :" خیل قشنگه مگه نه ؟! "

لینو به صورت جیسونگ خیره شد و گفت :" اره خیلی قشنگه "
جیسونگ با اوردن سرش به پایین لینو رو دید که بهش زل زده . با اینکار لینو چشم هاش ناخوداگاه به طرف لب های جیسونگ رفت و اروم جوری که فقط خودشون بشنوه گفت :" اجازه میدی ؟"

جیسونگ لب هاش رو کمی جمع کرد و گفت :" ممم" و سرش رو تکون داد . لینو دستش رو بالا اورد و روی گونه سرخ و سرد جیسونگ گذاشت و خیلی اهسته فاصلشون رو کم کرد . سرش رو نزدیک جیسونگ برد و روی لب هاش گفت :" دوستت دارم " و بوسیدش .

رویایی بود مثل داستان ها . لب های نرم و شیرین جیسونگ لینو رو دیوونه می کرد . چقدر زیبا بود . بعد چند ثانیه از هم جدا شدند و لینو وقتی نفسش رو بیرون میداد گفت :" دیوونتم " جیسونگ به تعریف مینهو لبخندی زد و گفت :" مشخصه " و اینبار اون اول بوسیدش .
دستش رو روی گردن مینهو گذاشته و به طرف خودش کشید . خیلی اروم و با عشق همدیگه رو میبوسیدند . جیسونگ از خوشحالی پروانه ها توی دلش پرواز میکرد . زمانی که احساس کردند به هم اون علاقه رو نشون داده و نفس کم اوردند از هم جدا شدن و پیشونی هاشون رو به هم تکیه داده خندیدن .

جیسونگ گفت :" اگه یکم دیگه اینجا بمونیم ممکنه ادم برفی بشیم "

لینو :" بیا بریم "و به طرف ماشین حرکت کردند . اون شب لینو بعد اینکه جیسونگ رو به خونشون رسوند و دم در به هم مثل نوجوون ها شماره دادند از هم جدا شدند .

جیسونگ وارد خونه شد و چراغ رو زد بعد کفش هاش رو در اورد ، در رو قفل کرد و ژاکتش رو در آورده وارد هال خونه ی کوچیکش شد . با خستگی خودش رو به مبل رسونده و بدنش رو روش پهن کرد . با صدای پیام گوشیش اون رو از جیبش بیرون اورد و نگاه کرد .

لینو . از جاش پرید و سریع پیام رو باز کرد .

لینو : سلام !

جیسونگ : سلام ؟

لینو : دلم برات تنگ شده !

جیسونگ : لینو 15 دقیقه هست از هم جدا شدیم فقط

لینو : خب چی میشه ؟ من دلم برات تنگ شده مال تو تنگ نشده ؟

جیسونگ : باشه حالا

لینو : بیا فردا بریم به قرار

جیسونگ : اخه تازه امروز رفتیم

لینو : چی میشه خب ؟

جیسونگ : تو رو نمیدونم اقای لینو ولی من اگه مغازه رو باز نکنم پول نمیگیرم

لینو : به درک من تمامی مخارجت رو میدم

جیسونگ : خیلی شیرینی ولی ممنون

لینو : اذیت نکن دیگه

جیسونگ : باشه . کجا بریم ؟

لینو : هرجا که تو بگی

جیسونگ : اممم خب شهربازی چطوره ؟

لینو : مگه بچه ای بریم شهر بازی ؟

جیسونگ : خب پارک ؟

لینو : مگه ادم برفی توی این هوای سرد بریم پارک ؟

جیسونگ : خب بار ؟

لینو : مگه منحرفی بچه ؟

جیسونگ : اِاِاِ خب هر چی میگم میگی فلان میگی بهمان . تموم شد اصلا باهات هیچ جا نمیام

لینو : نه نه نهههه . ببخشید باشه اخه من یه جایی نظرم بود ولی تو هی هی جای دیگه ای میگفتی

جیسونگ : نه دیگه تمومه . افلاین شد

لینو : جیسونگ ؟

جیسونگااا ؟

جیسونگااااا ؟

نروووووو !

جیسونگ برای مردی که بهش پیام میداد خندید و دلش سوخت . نباید انقدر اذیتش کنه . ولی اخه خیلی کیوت بود از نظر جیسونگ .

جیسونگ : خیلی خب باشه

لینو : دم درتونم !

جیسونگ : چییییی ؟

سریع سرش رو بلند کرد و به ایفون نگاه کرد کسی نزده بودتش .

لینو : شوخی کردم

جیسونگ : سکتم دادی

لینو : ببخشید جیسونگ بیا بعد شیفت صبحت بریم شهربازی بعد خرید و کافه و سینما ...

جیسونگ : اروم باش لینو همش رو نمیتونیم توی یک روز بریم

لینو : چرا ؟ میشه فردا 1 از مغازه برت میدارم

جیسونگ : هر چی تو بگی تمام

لینو : دوستت دارم

جیسونگ : یا از این چیزا نگو

لینو : چرا ؟ خجالت میکشی ؟

جیسونگ : خب یکم

لینو : دوستت دارم

جیسونگ : تمومش کن

لینو : دوستت دارم

جیسونگ : دارم چی میگم ؟

لینو : تا وقتی تو هم نگی تموم نمیکنم

جیسونگ : باشه منم خیلی دوستت دارم شب بخیر

لینو : شبت بخیر عروسک

گوشی رو به کنار پرت کرده و یکی از بالش ها رو جلوی صورتش گرفت و داد زد ." وایییی خدا بهم گفت دوستم داره.. بهم گفت عروسک... واییی میگه هر کجا میگی بریم .. اینجا ، اونجا... خیلی رمانتیکههههه"

و با این جیغ ها کل شبش رو گذروند و خوابید .

احساس غم دارم چون دیگه داره یواش یواش تموم میشه داستان ولی بازم این قسمت کیوت بود 🥹

Comment